به گزارش همشهری، ظهر شنبه ٢٦ آبانماه، زنی با پلیس پایتخت تماس گرفت و از ناپدید شدن مرموز دخترش خبر داد. وی گفت: دخترم ٣٣سال دارد و به گفته شوهرش از سهشنبه هفته گذشته ناپدید شده است.
او گاهی برای ما پیامک میفرستاد و میگفت که چمدانش را جمع کرده و به شهرستان رفته است اما پاسخمان را نمیداد. از طرفی دامادم مدعی بود درحال جست و جو است تا اثری از دخترمان بهدست آورد تا اینکه صبح امروز به خانهمان آمد و ادعای عجیبی را مطرح کرد. او گفت که دخترم با خوردن قرص خودکشی کرده و او از ترسش جسد وی را در شهر علیآباد در استان گلستان رها کرده است.
با اظهارات این زن، مأموران به دستور قاضی ولیمرادی، بازپرس جنایی پایتخت راهی خانه این زن در غرب تهران شدند و داماد وی را دستگیر کردند. از سوی دیگر در استعلام از پلیس علیآباد مشخص شد که ظهر جمعه گذشته جسد زنی در مزرعهای در این شهر کشف شده و بررسیها نشان میدهد که او خفه شده است. مشخصات جسد با مشخصات زن گمشده مطابقت داشت و در این شرایط مرد جوان دستگیر شد و در بازجوییها پرده از راز قتل همسرش برداشت. او گفت با همسرش اختلاف داشته و چون او همیشه پرخاشگر بوده تصمیم به قتل وی گرفته است. به گفته سرهنگ علی ولیپورگودرزی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، با اعترافات این مرد، برای او قرار بازداشت صادر شده و تحقیقات از وی ادامه دارد
- ٣روز زندگی با جسد
متهم ٣٤ساله و راننده سرویس مدرسه است. او میگوید که پس از قتل ٣روز با جسد همسرش زندگی کرده و درحالیکه جسد در صندوق عقب خودرواش بوده، با آن بچهها را به مدرسه میبرده است. وی در گفتوگو با همشهری از جزئیات قتل همسرش میگوید.
- اختلافت با همسرت بر سرچه بود؟
او پرخاشگر و عصبی بود و در زندگی آرامش نداشتم.
- چرا عصبی بود؟
همسرم پیش از این دوبار ازدواج کرده و من همسر سومش بودم. شوهر قبلی او معتاد بود و آنقدر او را اذیت کرده که پرخاشگر شده بود و قرص اعصاب مصرف میکرد.
- کی با هم ازدواج کردید؟
سال٩٥. من یک سفرهخانه سنتی اجاره کرده بودم و همسرم به آنجا رفتوآمد داشت و از این طریق با هم آشنا شدیم. بعد از ازدواجمان، سفرهخانه را تحویل دادم و شدم راننده سرویس مدرسه.
- از روز حادثه بگو.
ساعت ٦صبح سهشنبه بود که هردو از خواب بیدار شدیم تا به محل کارمان برویم. همسرم کارمند بود. او مثل همیشه عصبی و ناآرام بود. میگفت سردرد دارد و از من خواست قرص آرامبخش به او بدهم. در یخچال را باز کردم و با دیدن قرص متادون، ناگهان فکری به ذهنم رسید. قرصهای متادون را بهصورت پودر داخل کپسول آرامبخش ریختم و به او خوراندم. همسرم خوابید و من به محل کارم رفتم. عصر وقتی برگشتم همسرم همچنان خواب بود. من هم سرگرم تماشای تلویزیون شدم و بعد خوابیدم. ٢بامداد بود که بیدار شدم. او هنوز خواب بود. نایلونی روی سرش پیچیدم و بعد نبضش را گرفتم و متوجه شدم جان باخته است.
- بعد چه کردی؟
جسد را لای پتو گذاشتم و به داخل صندوق عقب ماشینم بردم. فردای آن روز با ماشین به محل کارم رفتم و درحالیکه جسد داخل ماشین بود بچهها را به مدرسه رساندم و ظهر هم بهدنبالشان رفتم. حتی به محل کار همسرم هم رفتم و سراغش را گرفتم. به آنها گفتم خبری از همسرم ندارم. میخواستم صحنهسازی کنم. حتی به پدر زن و برادرزنم زنگ زدم و گفتم همسرم با یک چمدان از خانه رفته است. حتی نقش بازی کردم و خودم را جای همسر مردهام زدم.
- چطور نقش مرده را بازی کردی؟
با سیمکارت همسرم به خانوادهاش پیام دادم و نوشتم نگران من نباشید، من به شهرستان رفتهام. حتی با موبایل خودم به شماره همسرم پیامک دادم که کجایی و در جواب نوشتم که «به همان جایی رفتم که قرار بود با هم برویم. مواظب بچهها باش.» منظورم از بچهها گربههای خانگیمان بود.
- چند روز با جسد زندگی کردی؟
تقریبا ٣روز. تا اینکه پنجشنبه شب با خودم گفتم هرطور شده باید جسد را رها کنم. چون شهرهای شمال کشور را دوست دارم به استان گلستان سفر کردم و وقتی به علیآباد رسیدم یک خانه ویلایی اجاره کردم. صبح جمعه بود که جسد را داخل مزرعهای انداختم و در راه بازگشت به تهران مردم را دیدم که دور جسد همسرم جمع شدهاند. وقتی به تهران رسیدم به خانه پدرزنم رفتم و وانمود کردم همسرم خودکشی کرده اما درنهایت لو رفتم.
نظر شما